به گزارش ایرنا به نقل ازخبرگزاری فرانسه از ریاض، مذاکرات رسمی سلمان بن عبد العزیز شاه عربستان و دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا روز شنبه با حضور مسئولان بلند پایه دو طرف در قصر یمامه در ریاض آغاز شده است.
شبکه الاخباریه سعودی با پوشش خبری بخشی از این نشست،‌ اعلام کرد مبارزه با ترویسم و بحران یمن از جمله محورهای مورد گفت وگوی دو طرف است.
مسائل منطقه ای و روابط سیاسی و اقتصادی میان دو کشور نیز از جمله موضوعات مورد بحث میان طرفین است.
بر اساس این گزارش «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری آمریکا به همراه هیات بلند پایه کشورش روز شنبه وارد فرودگاه بین المللی 'ملک خالد' ریاض شد و مورد استقبال رسمی ملک سلمان پادشاه سعودی قرار گرفت.
پادشاه عربستان هفته گذشته با ارسال دعوت نامه هایی به 17 کشور عربی و اسلامی از رهبران این کشورها خواست که در اجلاسی با حضور رئیس جمهوری آمریکا در ریاض،‌ حضور یابند.
طبق اخبار منتشر شده، امضای قراردادهای نظامی و تسلیحاتی با عربستان از مهم ترین رویدادهای این سفر محسوب می شود.
گفته می شود که در سفر ترامپ به عربستان، قراردادهایی تا 300 میلیارد دلار در زمینه های تسلیحاتی و سرمایه گذاری های مشترک میان دو طرف به امضا خواهد رسید؛ حجم چنین فروش های تسلیحاتی در سال های اخیر کم سابقه توصیف شده است و این در حالی است که عربستان هم اکنون به دلیل کاهش شدید درآمدهای نفتی و سوء مدیریت های اقتصادی به شدت تحت فشار قرار دارد.

گفت‌وگویی با علیرضا امیریوسفی، رئیس گروه مطالعات خاورمیانه دفتر مطالعات سیاسی و بین‌الملل وزارت خارجه انجام دادیم تا سیاست‌های خاورمیانه‌ای دو نامزد ریاست‌جمهوری آمریکا را ارزیابی کنیم.


دونالد ترامپ در مناظره‌های انتخاباتی عنوان کرد که جنگ عراق بسیار بد و خروج آمریکا از عراق، بدتر از آن بود. او مدعی بود در دوره وزارت هیلاری کلینتون، داعش یک بچه کوچک بود که حالا بزرگ شده است. به نظر شما خروج نیروهای آمریکایی تا چه حد بر ایجاد داعش در عراق تاثیر داشت؟


نخستین نکته این است که نباید چندان شعارهای انتخاباتی و مطالب طرح شده در کمپین‌ها را جدی گرفت. انتخابات آمریکا یک سیرک بزرگ است که هرکسی به دنبال نمایش و جذب رای بیشتر است و کسی به سیاست‌سازی در دوره انتخابات فکر نمی‌کند. ترامپ سعی کرده است خود را مخالف هیئت حاکمه و بوروکراسی حاکم بر این کشور معرفی کند و در شعارهایش از هرچیزی برای انتقاد از وضع موجود استفاده می‌کند و به این موضوع، به عنوان دستاویزی برای جذب رای بیشتر می‌نگرد. با این حال، ترامپ خود جزیی از افراد حاکم بر آمریکا بوده و هست و به همین علت، این‌که تا چه حد سیاست‌های آمریکا را تغییر خواهد داد، یک سوال جدی است. این‌که ترامپ می‌گوید نباید نیروهای آمریکایی از عراق خارج می‌شدند و این موضوع را باعث گسترش داعش و خطر تروریسم در منطقه می‌داند هم، در همین چارچوب شعارهای انتخاباتی قابل تحلیل است. باید توجه کنیم که خروج نیروهای آمریکایی از منطقه، تنها یک ابتکار شخصی از سوی اوباما و کلینتون نبوده؛ بلکه حاصل اجماعی بوده است که نخبگان آمریکا از اواخر سال 2006به آن رسیده‌اند. بنابراین، نباید تغییر سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا را فقط به ژانویه2009منحصر دانست. به اعتقاد من، شروع این تغییر، به گزارش دوحزبی همیلتون-بیکر درباره جنگ عراق، در دسامبر2006باز می‌گردد.

بنا به این گزارش، آمریکا هزینه‌های مادی و انسانی غیر قابل تصوری در عراق داشته است و خروج از این باتلاق، به عنوان راهبرد آتی ایالات متحده، اجتناب ناپذیر توصیف شده بود. بنابراین، اگر ترامپ هم سر کار بیاید، با واقعیت‌های قدرت مواجه خواهد شد؛ زیرا اول باید بودجه و پول داخل جیب دولتش را ببیند و بعد درباره تداوم حضور یا خروج نیروهای آمریکایی تصمیم بگیرد. نقشی که آمریکا سعی می‌کرد به عنوان تنها ابرقدرت جهان تا سال2006 ایفا کند، در قرن٢١ قابل تداوم نیست.

اگر چه صحبت‌های ترامپ در این زمینه هم متناقض و نامنسجم است، ولی اگر بخواهد سیاست‌های ماجراجویانه‌ای درپیش بگیرد، آمریکا دچار چالش‌های بزرگ‌تری خواهد شد. به علاوه، همان‌گونه که گفته شد، در صحبت‌های ترامپ تناقض‌های زیادی به چشم می‌خورد. البته هدف وی جلب آرای عمومی است و نیاز چندانی به همخوانی صحبت‌هایش نمی‌بیند. از یک طرف، ترامپ صحبت از سیاست انزواگرایی می‌کند و حتی معتقد است در بحث ناتو و جنوب شرق آسیا نیز، آمریکا نباید دخالت و هزینه کند و حتی در مورد سوریه نیز، طرفدار سیاست مداخله گرایانه نیست و  از طرف دیگر، از خروج نیروهای آمریکایی از عراق انتقاد می‌کند.

این تناقض‌ها نشانه دیگری است که سیاست‌سازی، آخرین دغدغه ترامپ در مرحله کنونی است.همان‌گونه که گفته شد اجماع نخبه‌های آمریکایی این است که سیاست هژمونیک آمریکا در منطقه قابل تداوم نیست. اسم این سیاست را متفکر لیبرال مثل جوزف نای، سیاست مستحکم‌سازی می‌گذارد. به این معنا که آمریکا، سنگرهای فعلی را حفظ کند و فعلاً به دنبال فتح سنگرهای جدید نباشد؛ متفکر چپگرایی مثل والر اشتاین هم، آن را پایان هژمونی می‌نامد و از جمله در یکی از آخرین مقالات خود، تاکید می‌کند که هژمونی آمریکا به پایان رسیده است و هرچه مقامات آمریکایی دیرتر به این درک برسند، هم برای خود و هم سایر نقاط جهان مشکل ایجاد می‌کنند. یک نمونه دیگر هم کتابی است که پروفسور مجسکی در سال2009 تحت عنوان«چشم‌انداز سیاست خارجی آمریکا» نوشت که سیاست خارجی آمریکا را از سال ١٩45تا 2008بررسی کرده است و همین نتایج را، به روش دیگری می‌گیرد.

وی عنوان می‌کند که سیاست خارجی آمریکا، بعد از جنگ جهانی دوم، همواره به دنبال ایجاد رابطه ارباب- رعیتی با تمام کشورهای دیگر، اعم از دوست و دشمن بوده و این کشورهای رعیت در دهه‌های گذشته هم از نظر تعداد و هم از نظر درصد جمعیت نسبت به سایر نقاط جهان به‌شدت افزایش یافته است. به اعتقاد وی، این سیاست رعیت‌پروری، هزینه‌های زیادی برای آمریکا داشته و دارد و افزوده شدن تعداد و جمعیت این کشورها، تداوم این سیاست را برای آمریکا غیرممکن کرده است. مجموعه این صحبت‌ها این است که هر فردی رئیس‌جمهور آینده آمریکا شود، نمی‌تواند این اجماع عمومی نخبگان را که ریشه در واقعیت‌های بودجه‌ای، نظامی و اجتماعی آمریکا دارد، تغییر دهد. ترامپ هم، یا باید این واقعیت‌ها را بپذیرد و سیاست‌هایش را بر این اساس تنظیم کند، یا سیاست متفاوتی در پیش گیرد و تبعات وخیم آن را پذیرا باشد. احتمال دوم بسیار بعید خواهد بود.


شما گفتید ترامپ باید به جیبش نگاه کند و به نظر می‌رسد وی در بحث‌هایی که در خصوص ناتو و متحدان آمریکا مطرح می‌کند کاملا به جیبش نگاه و مطرح می‌کند کشورهای خاورمیانه باید هزینه حمایت‌های آمریکا را بپردازند و حتی عنوان کرد که نفت عراق و لیبی باید به صورت کامل استخراج می‌شد تا داعش از آن استفاده نکند، این نوع حرف‌ها تا چه حد قابل اعتناست؟


ترامپ هیچ گونه سابقه سیاسی ندارد و صرفا به دنبال جذب رای و توجه است. در مورد صحبت‌هایی که در خصوص جذب مشارکت کشورهای خاورمیانه در تامین هزینه‌های نظامی آمریکا در این مناطق گفته است، این موضوع از جمله موضوعاتی است که مورد تاکید سیاست‌های فعلی آمریکا نیز بوده و هست. یکی از پنج اصلی که در مورد سیاست خارجی فعلی آمریکا در خاورمیانه مطرح می‌کنند، سیاست رهبری از پشت صحنه است که دو معنی دارد: یکی این‌که کشورهای خاورمیانه، نظیر عربستان، در این مداخلات نظامی پیشرو باشند و بخش اعظم هزینه‌های مالی و انسانی این مداخلات را بپردازند. دوم این که، همان میزان از دخالت محدود آمریکا در خاورمیانه هم در پشت سر کشورهای مداخله‌گر خاورمیانه‌ای، حتی الامکان مشهود و تحریک‌کننده نباشد.

در همین راستا، اوباما در مصاحبه خود با نشریه آتلانتیک، از کلمه « مفت‌خور» برای کشورهای حاشیه خلیج فارس استفاده کرد و گفت که  این دوره تمام شده است و این کشورها باید در هزینه‌های آمریکا مشارکت داشته باشند. در اسناد بالادستی سیاست خارجی آمریکا نیز، این موضوع بسیار پررنگ است که کشورهای خاورمیانه باید هم نقش پررنگی داشته باشند و هم هزینه بیشتری برای فعالیت‌های نظامی آمریکا در منطقه بپردازند؛ لذا صحبت‌های ترامپ، اگرچه برای جلب رأی با صراحت بیشتری بیان می‌شود، ولی در امتداد سیاست‌های فعلی دولت آمریکا خواهد بود.


آیا می‌توان از صحبت شما این‌گونه برداشت کرد که صحبت‌های ترامپ چندان هم بی‌ربط نیست؟


این موضوع جزو سیاست‌های فعلی دولت آمریکا بوده و هست. اگر بخواهیم بازهم به کتاب مجسکی اشاره کنیم، بسیاری تصور می‌کنند که عربستان سعودی با توجه به ثروت نفت خود، یک سرمایه و منبع مالی مناسب برای آمریکاست و بخش بزرگی از هزینه‌های آمریکا را، به ویژه در جنگ‌های منطقه‌ای، تامین می‌کند. با این حال، در همین کتاب، آمار مستندی ارائه می‌شود مبنی بر این‌که عربستان، در کنار کشورهایی مثل اردن و عراق یا رژیم صهیونیستی، بیشترین هزینه را برای آمریکا دارد و حتی فروش‌های تسلیحاتی کلان هم، قادر به جبران این هزینه‌های سنگین نبوده‌ است و در مجموع، عربستان یک متحد پرخرج و سربار برای آمریکا بوده و هست.


سیاست‌های ترامپ چه پیام‌هایی برای متحدان آمریکا در خاورمیانه و به ویژه عربستان دارد؟


همان گونه که اشاره شد، شعارهای انتخاباتی، لزوماً به سیاست تبدیل نمی‌شود. تغییرات واقعی در سیاست خارجی، معمولاً در یک دوره شش تا نه ماهه پس از نتیجه انتخابات شروع و به بازبینی احتمالی در سیاست‌های جاری منجر می‌شود. فعلاً هیچ نامزدی به سیاست‌سازی فکر نمی‌کند و همه کشورها و از جمله کشورهای حاشیه خلیج فارس هم می‌دانند که نباید این شعارها را خیلی جدی گرفت. به عنوان مثال، به خاطر داریم که از جمله شعارهای اصلی آقای اوباما در سال 2008، بستن زندان گوانتانامو و همین‌طور تصویب قانون مهاجرتی جدید بود؛ اما در عمل، این شعارها تبدیل به سیاست نشدند. به همین علت هم اکنون، بیشترین سرمایه‌گذاری‌های فعلی، برای دوره بازبینی سیاست خارجی انجام می‌پذیرد. در مورد ترامپ، این موضوع، یعنی بی‌ارزش بودن شعارهای انتخاباتی برای سیاست‌سازی احتمالی در آینده، شدیدتر است. با توجه به اینکه هیئت حاکمه آمریکا پشت سر وی نیست، ترامپ هرکاری برای جلب رای و راهیابی به کاخ سفید انجام می‌دهد و خیلی نگران تبعات احتمالی صحبت‌هایش نیست. اما نقطه قوت اصلی و امیدواری برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس، مشاوران ترامپ و افرادی هستند که احتمالا روی وی تاثیرگذارهستند. به طور مثال مشاور خاورمیانه‌ای ترامپ شخصی به نام «ولید فارس» است که یک نومحافظه‌کار مسیحی مارونی لبنانی الاصل است. «فارس» سال‌ها در بنیاد دفاع از دموکراسی کار کرده و یک نومحافظه‌کار بسیار افراطی است که طرفدار پروژه‌های خطرناکی در خاورمیانه بوده است. برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس فکر می‌کنند چنین افرادی در سیاست خارجی ترامپ تاثیرگذار هستند و سعی در حمایت و تاثیرگذاری بر چنین افرادی دارند.

منبع: خراسان-ایرنا


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا